Follow me on Twitter

سی و چند سال تنهایی

... یکبار، شب انتخابات، وقتی دون آپولینار مسکوته از یکی از سفرهای متعدد خود بازگشت، سخت راجع به وضع سیاسی مملکت نگران بود؛ آزادی‌خواهان تصمیم به جنگ گرفته بودند. در آن زمان آئورلیانو به‌درستی تفاوت بین آزادی‌خواهان و محافظه‌کاران را نمی‌دانست، از این رو پدرزنش در این باره چند درسی به او داد، گفت:"آزادی‌خواهان فراماسونرها هستند، مردم بدذاتی که می‌خواهند کشیش‌ها را به دار بیاویزند و ازدواج و طلاق را رواج دهند و حقوق اطفال نامشروع را با اطفال مشروع برابر شناسند و مملکت را از دست مقامات عالیه‌ی فعلی درآورند و حکومت فدرال روی کار بیاورند." از طرف دیگر محافظه‌کاران که طالب برقراری نظم عمومی و حرمت خانوادگی بودند و مدافع شریعت مسیح، قدرت اساسی را در دست داشتند و به هیچ‌وجه حاضر نبودند ممکلت ملوک‌الطوایفی بشود. آئورلیانو، بنابر احساسات بشری خود، در مورد حق اطفال نا مشروع با آزادی‌خواهان موافق بود ولی به هرحال نمی‌توانست بفهمد چطور ممکن است کسی به مرحله‌ای برسد که بخاطر مسائل ناملموس بجنگد. به نظرش مبالغه‌آمیز می‌رسید که چدرزنش بخاطر انتخابات، شش سرباز مسلح به فرمادهی یک گروهبان به دهکده‌ای که اصلا با سیاست کاری نداشت، خوانده باشد. سربازها وارد شدند و از خانه‌ای به خانه‌ای رفتند و تمام سلاح‌های شکاری و ساطورها و حتی کاردهای آشپزخانه را مصادره کردند. سپس مردهای جوان که بیش از بیست و یک سال داشتند، ورقه‌های آبی رنگ با اسامی کاندیداهای محافظه‌کاران و ورقه‌هایی قرمز رنگ با اسامی آزادی‌خواهان پخش کردند. شب قبل از آغاز انتخابات، دون آپولینار مسکوته شخصا حکمی را خواند که فروش مشروبات الکلی و تجمع بیش از سه نفر را که از یک خانواده نباشند، از نیمه به بعد، ممنوع می‌کرد. انتخابات بدون حادثه برگزار شد؛ ساعت هشت صبح روز یکشنبه، صندوق چوبی آرا را در میدان گذاشتند. شش سرباز از آن محافظت می‌کردند. رای دادن کاملا آزاد بود. آئورلیانو که تقریبا تمام روز را در کنار پدرزن خود ماند تا مراقب باشد کسی بیش از یکبار رای ندهد، متوجه موضوع شد. ساعت چهار بعد از ظهر با نواختن طبل در میدان پایان انتخابات را اعلام شد و دون آپولینار مسکوته صدوق آرا را لاک و با مهر خود، ممهور کرد. همان شب، هنگامی که با آئورلیانو درومینو بازی می‌کرد، به گروهبان دستور داد لاک و مهر صنوق را بشکند و آرا را بشمارد. تعداد آرای آبی‌رنگ و قرمز تقریبا با هم مساوی بود، ولی گروهبان فقط ده ورقه قرمز رنگ در درون صندوق گذاشت و بقیه را با ورقه‌های آبی رنگ پر کرد. سپس صندوق را بار دیگر لاک و مهر کردند و صبح روز بعد آن را به مرکز استان فرستادند. آئورلیانو گفت:"آزادی‌خواهان سر به جنگ بر‌ می‌دارند". دون آپولینار مسکوته حواس خود را روی قطعات دومینو متمرکز کرد و گفت:"اگر این را به خاطر عوض کردن آرا در صندوق می‌گویی، آن‌ها جنگ را شروع نخواهند کرد؛ چند ورقه قرمزرنگ در صندوق گذاشتیم تا اعتراضی پیش نیاید." آئورلیانو ضرر در اقلیت قرار گرفتن را درک کرد و گفت:"اگر من آزادی‌خواه بودم بخاطر ورقه‌ها می‌جنگیدم." پدرزنش از بالای عینک خود به او نگاهی انداخت.
گفت:"آئورلیتو، درست است که تو داماد من هستی ولی اگر آزادی‌خواه بودی، آنوقت عوض کردن آرا را نمی‌دیدی."
خشم اهالی بخاطر نتایج انتخابات نبود؛ بخاطر این بود که سربازها سلاح‌های توقیف شده آن‌ها را پس نداده بودند. چند زن در این مورد با آئولیانو صحبت کردند و از او خواستند تا با پدرزنش صحبت کند که کاردهای آشپزخانه را به آن‌ها پس بدهند. دون آپولینار مسکوته، خیلی محرمانه برای او توضیح داد که سربازها سلاح‌ها را با خود برده‌اند تا نشان دهند که آزادی‌خواهان دارند آماده‌ی جنگ می‌شوند. آئورلیانو سخت وحشت کرد ولی چیزی نگفت. یک شب که خریندو مارکز و ماگنیفیکو ویسبال و چند نفر از رفقای دیگر داشتند درباره‌ی کاردهای آشپزخانه صحبت می‌کردند از او پرسیدند که آزادی‌خواه است یا محافضه‌کار. آئورلیانو بدون تامل گفت: "اگر قرار باشد چیزی باشم آزادی‌خواه خواهم بود، چون محافظه‌کاران خیلی حقه باز هستند."...

پ.ن: همونطور که می‌دونید این نوشته قستمی از کتاب صد سال تنهاییِ مارکز بود اگر هم نمی‌دونستید الان دونستید هاهاها دونستید- که بدون دخل و تصرف اینجا آورده شد.

پ.ن: هدف از انتشار این مطلب این بود که هدف خاصی از انتشار این مطلب نداشته باشم، فقط چون دیگه داشت خرداد تموم می‌شد خواستم لال از دنیا نرم.

پ.ن: قبلا از مرحوم گابریل گاسیا مارکز که در انتخاب رنگ ورقه آرا به جز آبی و قرمز از رنگ‌های دیگه استفاده نکرد کمال قدردانی رو دارم.


No comments:

Post a Comment